حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

/فصل رفتن ها/

حسام الدین شفیعیان

/فصل رفتن ها/


اسطوره ی تاریخ کهن


شوالیه ی درد های زمین


قصه ی ماقبل از عدم بر ختم


جایی در قصیده ی تبلور پنهان از زندگی


پازلی از چند اپیزودیه غمبار از فصل زمستان تا پائیز


تک نواز سمفونی مرگ قطعه ای از متینگ تنهایی


بار شکستن ماضی های بعید هر چه قبل بود حال بعید


تکرار فاعلاتن فاعلاتن های فالش


مغز تمامیه مداد هایت برایت غم مینوازد


نت هایت را کمی آرام بر ساز زمین قطعه کن


اینجا فصل رفتن هاست


حسام الدین شفیعیان

من در گذر از تاریخ با ارسطو

نقاش-حسام الدین شفیعیان

من در گذر از تاریخ با ارسطو

من با ارسطو چای خوردم

و از او پرسیدم حالش را

و او که واژگون شده بود در فلسفه حال خویش ز خود

من سقراط قصه‌های او بودم بدون او

من چراغ سر در علامت سوال او بودم بدون خودی ز خودم

من حکمت فکر او ز فکر دیگری بودم

من تنها عامل یاد خود او ز بردن یاد خودش ز خود او بودم

من غافل از صحبت او سنگ کتیبه‌ای بودم در دوران باستان در دوران گم شدن تاریخ

(حسام الدین شفیعیان)

چراغ قرمز زمین-گلهای بهاری

من میل بافتنیه قلم قلب تو ام

جایی در سنگ نوشته ی درد تو ام
میان شب بو گاهی میان رود فکر تو ام
باور دلتنگی تو نه اصلا بند بند موی تو ام
چای شیرین تو ام
شمع بالین تو ام
ساعت خواب تو ام
تشنه ی دیدار تو ام
ماه تب دار تو ام
غنچه ی گلزار تو ام
فصل رویش گلهای تو ام
آخر شاه بیت غزلهای تو ام
حسام الدین شفیعیان
چراغ قرمز زمین-گلهای بهاری
====
چراغ قرمز زمین یعنی جایی برای آدمها

چند بلوک خالی برای مردن ها

اینجا ستاره مرگ خاموشی گرفته است

قصه ی عشق نرسیده از اشتباه نافرجام

میان چند چهارراه زندگی

ایست،خطای ارور در فکر آدمهاست

=====

مثال گلهای بهاری زیبایی

همچون بنفشه سنبلو گلهای آفتابگردان

مزرعه دلت بهاری ترین فصل شکفتن زیبائیست

قلبی که دریا شود آری زیباست

میان ابرها ی دلتنگی

آسمان جایی برای رسیدن به خوبیهاست

فصل شکفتن مهربانی باران چه زیباست

رنگین کمان تو گستره ای از دلهاست

جایی در شکوفه زدن در قلب خوبیهاست

عشق مهربانی زیبایی لبخندی برای دیدن زیبائیهاست

====

hesam.farsiblog.com

بار سنگین کلمات-بند قفس کلمات-شهر بر بلندای آهن


مسئله بار سنگین دارد

بر تفکر ما شعر بگفتن دارد

انگار آدمک هایی که دلبستن

شاید این قصه ژانویه ای از خود دارد

بار جسم خسته روح خسته

انگار شعر هم واژه کمی حرف دارد

-------------

قفس بند کلمه شعر میشود

قفس قفس بند بند شعر من حرف میشود

موج تکاندن زخود  صخره شکن شویم

یا شهر دیوارهایش بلندو  ما کوتاه شویم

------------

زندگی نیرزد به  این همه طمع

کفن یکی کفن فروش از کفن

ما یک کفن بریمو جسم را کفن

چه غوغایی دارد شهر برای آهن

مگر چند آجر مگر چند سیمان

بلوکه های ادمیان درون قفس

اینجا دیوارهای شهر بلند هست

و نغمه ها کوتاه به گوش میرسند

شهر هم در کفن آهن پیچیده شده هست

---

حسام الدین شفیعیان-خوشنویسی-کاریکاتور-نقاشی

گمشده در درون پازل-فصل گل ها

چه بدون ابرو چه غم مادری کنار فرزند

باید دستت را بلند کنی و بیفتی

انگار درون چشمان کودک آرامش و چشمان مادر طوفانیست

من شعر را گذر کردم افتادمو نظر کردم

من  غم را درون خود میتابم و درون انسان را

هنوز بذر امیدی پیچکی میشود چه ساده گذشتیم از غمهای هم

انگار هر پنچره درون خود آدمهای درون افتاده دارد

دیگر غوغای ذهنی شهر آرزوهای خواب رفته نگاره های بیرون فتاده هست

چه کسی میداند در درون تاب خورده میفتیم و ساقه ای که میخشکد

در ابعادی همه میگذریم این بعد درون  خود خوردگی را

هر کسی در پازل خود دنبال یک تکه از درون خودست

کوزه آب و آب هست یا کوزه تشنه گردیم پی آب

مثال شعریست که پر میشود درونش اما درون شعر پازلکی تلو میخورد در شکستن گم میشود

گم گم گمشده در درون پازل و پازل میبرد ما را درون خود

...

شاخه های بهار  درختان بهاری و گلفشانی فصل

پاییزی یا زمستانی یا تابستانی که فصلی دگر دارد

نغمه خود را به فصل ها بدهیم

بهار هم شکرانه شکوفه ها میشود

تابان خورشید و خورشید تابان در آسمان

شعله سرکش در پرتو هایی درخشان

ستوده باد فصلی نو در رویش

hesam.farsiblog.com