حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

نان بر آهن-ماه و آدمک ها

hesam.farsiblog.com

تنور سرد نانوایی

تاریکی ممتد نان بر آهن

قصه زنگ زدگی قرن

فصل تولد نویی از چراغ بنفش بر شهر

...

سوت میزند قطار

جایی در دل ریل آهن زده

شهر غبار انگیز دود گرفته زندگی شهری

اتاقک های روشن و خاموش

شعر شب های ماه و آدمک ها

حسام الدین شفیعیان

شب های فانوسی روزهای خورشیدی

hesam.farsiblog.com

صدای فانوس شبی می امد

در پس نقطه تاریک کمی نور میشد

زنوری که دل شب زشب پر میشد

خط بطلان دقایق زتاریخ میداشت

این غزل بود یا که در مثنوی شعر گم میشد

شاعری پر بگرفتو کمی شعر میشد

بر در دفتر عشق زنو نو میشد

این زبیتی که قلم  نوبر داشت

قرمزی داخل واژه کمی گم میشد

کال خط برگرفت در درون قرمزی سرخ میشد

سرخ زدانه زقلم دانه دانه باران

دانه های ریز یاقوت زپیچک نو ترین شعر مرا باران زد

در چتر باران در برف سرما شب شعری درون خود نو میشد

این که در دایره چرخ زمین گردشهاست

جاذبه فتادن سیب نبود شعر بود که سیبی زدرون نو میشد

آدمک بند حقایق زقلم مزرعه ی حاصلخیز

شب درون دل غربت ز درون پر میشد

این درون غربت تنهایی انسانها هست

هر کسی در درونش زخودش گم میشد

شاعر-حسام الدین شفیعیان

باران بهاری

hesam.farsiblog.com

باران که میبارد رنگین کمان درون نهفته از پیدا رخ مینماید

باران قصیده ای لا به لای پنهان در برون زابر آمدن

حالا میان این همه رنگین کمان قصه ای دوباره طلوع در بهاران

و شکوفه ها درون آن بال میگیرند و پروانه ها هم رقص ستاره های آسمان

ستاره برای گل و گل برای ستاره ها خورشید درون عمق لایه های درون گل کرده

شعری که میبرد تمام زخم های مرحم نشده از درون قافیه های ترک خورده

مردی که قاصدکی شد درون باران و پی طلوع چه بود

شکوه این مصرع یا تکان این جمله یا بین پلی برای خورشید

کمی بوته زار کمی گندمزار کمی قاصدک کمی قاصد از خبری درون قصه

حال برای کدامین وزن شعر شکسته مرحم شاعری خسته

سبزه زار دشت همه زمین همه طلوع همه

حسام الدین شفیعیان

شهر بادبادک ها

hesam.farsiblog.com

قصیده های بارانی

کلبه شنزار های ساحلی دریایی

میان قطعات زندگی تاب میخورد ماحصل فکرهای طوفانی

چند قصه ناسروده انگار فصل سرد خواب های پسا تاریخ از شعری تنیده در قالب دفتر ذهن

ما همه در دفتر زندگی رفته از کلمات شده ایم

مزرعه ای در بادهای قطب های تنهایی

نموداری از تکاپوی شهری

تکاپوی درون خواب های طولانی

شهر های تکیده بر برجک ها

ناودان شیروانی قصه طولانی فریاد های خاموش

چتر را باز کن آسمان مثال باد در بادبادک چتری برای پروازست

حسام الدین شفیعیان

/شهری در دل قصه/

حسام الدین شفیعیان

قصه شب غزلی از صبح داشت

زان پس صبح طلوعی دگری را میداشت

زان زپس روز زنو از روزی

روزی از روز دگر از روزی

بود شهری در دل قصه دگر

قصه های زین پسو غصه دگر

ماه در آینه خورشید میشد

خورشید فلک را دور گردان میشد

زان زروزی زبعد از روزی

شبو شبهای دگر آمدو رفت

قصه آمدنو رفتن ما اینگونه

بر چرخ فلک قصه همی گردش نو

زین پسو پس زفردایو زفرداها دگر از روزگار

نقطه همی زسطر جمله همی سطر به سطر نو میشد

نو زپس روز دگر دیروز بود

ماضی از بعید خود حال میشد

قصه شب چو خوانا میشد

در پس روز دگر روز دگر سطر به سطر شعر میشد

شاعرانه در دل قصه تپید نوری نو

نور از قصه همی نو میشد

شعر از واژه دگر بارش بارانی شد

قصه در رنگین کمان شور میشد

شور خود واژه روشنایی از نور میشد

آخر نقطه سر خط چو شعر نو میشد

حسام الدین شفیعیان