حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حضرت زرتشت (ع)

زرتشت در گاتاها به وضوح از آزادی اختیار بشر سخن رانده‌است. او در یسنه ۳۱ اهورامزدا را خطاب قرار داده و به او می‌گوید «[تو از ما خواستی] هرکس باور خویش را به آزاد کامی بپذیرد.» بنا به آموزه‌های زرتشت، هرکسی دیر یا زود در عمر خود باید از میان خیر و شر یکی را انتخاب کند. او برخورد میان خیر و شر را به این جهان محدود نمی‌داند؛ در همه سطوح، چه در میان حیوانات، چه در میان انسان‌ها و حتی در میان ایزدان و دیوان، و همین‌طور در هر دو جهان معنوی و جهان مادی، برخورد این دو است که اتفاقات را رقم می‌زند. نتیجتاً، آزادی اختیار به بشر محدود نیست و همه موجودات باید از میان خیر و شر انتخاب کنند. زرتشت آزادی اختیار را هدیه‌ای از جانب اهورامزدا می‌داند، اما به خوبی درک می‌کند «حق آزادی» می‌تواند به معنی «حق انتخاب شر» هم باشد. در همین باب، کلمه اوستایی وَرِنهَ که به معنی آزادی اختیار است، در پهلوی (به شکل وَرَن) به معنی «بدعت» هم استفاده می‌شده‌است.[۱۱۸]

اما آزادی اختیار می‌تواند منجر به مشکل دیگری شود: «تمایز خیر از شر همیشه ساده نیست.» این چیزی است که زرتشت عمیقاً به آن باور دارد. در نتیجه، در گاتاها به دفعات اهورامزدا را خطاب داده و از او دربارهٔ چگونگی انتخاب راه اشه سؤال می‌کند. چنان‌که در یسنه ۴۴ می‌گوید «ای اهورا! از تو می‌پرسم… کدام یک از اینان که با آنان سخن می‌گویم، اَشَوَن و کدام یک دُروَند است؟»[۱۱۹] او خود را آن که «اهورامزدا برای هر دو گروه برگزیده» می‌داند و وعده می‌دهد که «به سوی شما می‌آیم تا زندگی را به پیروی از «اشه» سر آوریم.»

در گاتاها اشاراتی وجود دارد مبنی بر اینکه انسان، در روز رستاخیز، برای اعمال بازخواست خواهد شد. هرچند این اشارات، نسبتاً اندکند و بعدها در اوستای متاخر و متون پهلوی توسعه یافته‌اند. زرتشت در یسنه ۳۱ از اهورامزدا می‌پرسد که «چگونه گذشت و چگونه خواهد گذشت؟ اَشَوَنان و پیروان دروج را چه پاداشی در دفتر زندگانی نوشته خواهد شد؟» عباراتی مانند «گرو دمانه» (سرای سرود)، «دمانه ونهیوس مَنَنهو» (سرای منش نیک) و انهیوش وهیشته (بهترین موجودیت) به نظر می‌رسد به پاداش‌هایی که در انتظار آنان پیروان نیکی است، اشاره داشته باشد. در تضاد با این‌ها، به «دروجو دمانه» (سرای دروغ) هم اشاره شده که سزای کسانی خواهد بود که اعمال زشتشان بیش از کارهای نیکشان باشد.[۱۲۵]

یونانیان زرتشت را به دو شکل مختلف می‌شناختند: نخست، زرتشتِ مغ، دوم زرتشتِ فیلسوف و ستاره‌شناس. باید در نظر داشت که یونانیان برای شناخت زرتشتِ تاریخی، با دشواری‌هایی روبرو بوده‌اند. چون در آن زمان، وضعیت فرهنگی و سیاسی به گونه‌ای نبود شرایط ارتباط آسان میان ادیان فراهم باشد و فاصله زمانی، مکانی و تفاوت زبانی برای آن زمان بیش از اندازه زیاد بود. مغها تنها واسطه موجود میان یونانیان و زرتشت بودند که خود با زرتشت تاریخی بسیار تفاوت داشتند. احتمالاً پس از اینکه اسکندر و یونانیان با پایین کشیدن امپراتوری هخامنشی، خودشان و دینشان را تحقیر کردند، علاقه‌ای نداشتند که به یونانیان دربارهٔ آیین خود یا مؤسس آن آموزش دهند.[۱۹۴]

یونانیان و به تاسی از آنان، رومی‌ها زرتشت را مؤسس مهرپرستی هم می‌دانستند، چرا که در شیوه تفکر یونانی، همه ادیان مؤسسی دارند و چون مهرپرستی را یک دین ایرانی می‌دانستند و زرتشت نیز مؤسس دین ایرانیان بود، طبیعتاً تصور می‌کردند او مهرپرستی را پایه‌گذاری کرده‌است. جهت مثال، پورفیری، یک فیلسوف نوافلاطونی در قرن سوم، تصویر زنده‌ای از زرتشت به عنوان مؤسس مهرپرستی رسم می‌کند: «زرتشت نخستین کسی بود یک غار را به میترا، پدر و خالق همه، اختصاص داد. آن غار مملو از گل و چشمه بود.»[۲۱۳]



/زندگینامه حضرت زرتشت (ع)/

زرتشت، فیلسوف یا پیامبر ایران باستان است که اندیشه‌های او تاثیر بسزایی در شکل‌گیری موازین اخلاق، ترسیم مرزهای خیر و شر و مبانی فلسفه غرب دارد.


زرتشت، یکی از نام‌های برجسته تاریخ ایران باستان است که در باور رایج، به‌عنوان پیامبر ایرانیان شناخته می‌شود. آیین «مزدیسنا» که برگرفته از تفکرات زرتشت است، پس از گذر هزاران سال همچنان پیروان خود را دارد و یکی از ادیان پذیرفته‌شده کشور ایران محسوب می‌شود. 


زرتشت را پیامبر ایران باستان می‌دانند. وی مردی خردمند معرفی شده است که برای اصلاح جامعه و تزکیه آن، برانگیخته شد. زرتشت، با ترسیم مرزهای جاودانه میان خیر و شر، مشتاقانه و شوریده‌سر، مردم را به مسیر موردنظر خویش فرا می‌خواند و در آنان تاثیری عمیق می‌گذارد. 

در طول تاریخ معجزات فراوانی به زرتشت نسبت داده شده است و آنگونه به‌نظر می‌رسد که روزبه‌روز نیز به تعداد این معجزات افزوده می‌شود

اساس و بنیان تعالیم زرتشت، خرد و دانایی آدمیان است

آنچه از پژوهش ها به دست آمده این است که تولد اشوزرتشت در آذربایجان نزدیک رود ارس و در روز ششم فروردین ماه است. بارتولومه Bartholomae در این باره می نویسد: زادگاه زرتشت در شمال غربی ایران (آذربایجان فعلی) می باشد که مکتب خود را در آنجا پایه گذاری کرده و سپس همانگونه که شیوه پیامبران است چون برایش مشکلات و حتی زمینه قتلش را فراهم ساختند به ناچار به شرق ایران، منطقه شمال خراسان بزرگ، افغانستان فعلی و شهر بلخ مهاجرت کرد و در قلمرو حکومت گشتاسب مستقر گردید و دین خود را از این ناحیه به سرزمین های دیگر گسترش داد.

اشوزرتشت از خاندان اسپیتمان به معنی خاندان سپید است. پدرش پورشسب مردی فاضل و اندیشمند و مادرش دغدو و نام همسرش هووی و دارای شش فرزند بوده. نام زرتشت در اوستا بخش گاتاها زرتوشتره اسپیتامه بیان گردیده (یسناهات ۲۹ بند ۸) زرتشت به مفهوم کسی که چهره اش از نور خداوندی روشن است و هاله ای از روشنایی گرد سرش می درخشد است. زرتشت در ۳۰ سالگی پس از ده سال خلوت گزیدن در کوه سبلان و غور و بررسی در احوال جهان به پیامبری برگزیده شد. مدت ده سال به تبلیغ دین خود در غرب ایران می پردازد ولی چون نه گوشی شنوا می یابد و نه پشتیبان زیادی و سران منطقه منافع خود را در سایه آن تعالیم در خطر می بینند بر او می شورند و قصد جانش را می کنند به ناچار به شرق ایران هجرت می کند. اولین کسی که دین زرتشت را پذیرفته و پیوسته همراه و پشتیبان و یار او تا آخرین لحظات زندگی اش بود پسرعمویش میدیوماه است. زرتشت پس از سال ها کوشش و ارشاد و تبلیغ بالاخره در سن ۷۷ سالگی در روز پنجم دی ماه در معبد بلخ در حالی که با ۷۲ تن از یارانش مشغول عبادت و راز و نیاز با خداوند بودند به دست تورانیان به شهادت می رسند و شخص کشنده زرتشت توربراتور یکی از سرداران تورانی بوده است.در بین بانیان ادیان توحیدی جهان زرتشت و موسی باستانی ترین پیامبران شناخته شده اند.زرتشت در گاتاها۲ خود را یک پیام آور و آموزگار مردم معرفی می کند. در یسنای ۱۱ _ ۴۴ چنین آمده: پروردگارا می دانم که تو مرا برای انجام این کار بزرگ به عنوان نخستین آموزگار برگزیده ای و در یسنا ۲ _ ۳۱ آمده: پس از مزدا من به سوی همه شما آیم چون آموزگاری که مزدا برگزیده و برای هر دو گروه فرستاده تا به روش دین راستی زندگی کنیم.بنابراین بیانات اولاً  زرتشت یک پیامبر است که وظیفه او آموزگاری و راهنمایی مردم است. ثانیاً زرتشت اولین آموزگاری است که از طرف خداوند به رسالت برگزیده شده و تعالیم و سخنان این چنین را هنوز کسی نشنیده بوده است. ثالثاً رسالت او برای همه مردمان جهان است، هر دو گروه راستان و ناراستان. زرتشت پیامبر یک قوم و گروه و سرزمین خاص نیست و حتی برای کسانی که گمراه هستند وظیفه راهنمایی و آموزگاری را چون پزشکی جهت بیمار به عهده دارد.

هومت Humata یعنی اندیشه نیک. هوخت Hukhta گفتار نیک. هورشت Hvarshta کردار نیک. هر فرد زرتشتی را این سه اصل بایسته و سایر عبادات از آغاز پزامندگی (بلوغ) تا پایان زندگی واجب و اجرای آن ضروری است. می بایستی در همه شئون زندگی و کارها آنان را سرلوحه اندیشه و گفتار و کردار خود قرار دهد و هرگز از آنان غفلت نکند. به راستی می توان گفت در میان همه دستورهای دینی و اخلاقی که برای سعادت بشر ارائه گردیده هیچکدام به زیبایی و کاملی این سه پایه اخلاقی رستگاری و خوشبختی انسان را دربر نداشته و ندارد.ویتنی Whitny فیلسوف آمریکایی می گوید: هیچ فلسفه و تعلیمی بهتر از سه جمله اساسی زرتشت نمی تواند اندیشه را به سر منزل سعادت و نجات راهنمایی کند. ترقیات و کشفیات تمدن جدید به هر اندازه پیشرفت کند باز این سه جمله در مقام و اهمیت خود باقی و تغییرناپذیر خواهد بود.

زرتشت در چند هزار سال پیش چنین اعلام فرمود: ای انسان تو که دارای عقل و شعور و خردی از این نعمت معنوی بهره گیر و به خویشتن خویش بازگرد و انسان با فضیلت شو. و از هر واسطه و دلال و  آداب و شعائر ناسودمند و تشریفات بپرهیز و ضمیر روشن خود را راهنمای راه راست ساز و با اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک در مسیر راستی و نظام حق و قانون گیتی خداوند را خشنود خواهی ساخت و با دسترسی به فضایل انسانی الهی و متصف شدن به صفات خداوندی، خدای گونه خواهی شد.در این عبارات خطاب زرتشت به تمام انسان ها است و مربوط به قوم و قبیله خاصی نیست این مهم یکی از ویژگی های برجسته دین زرتشت است که پیام او برای ملت ایران یا قوم ایرانی نیست و جنبه ناسیونالیستی ندارد بلکه همه جهانیان مورد نظر او هستند.

عکاس-حسام الدین شفیعیان

حضرت زرتشت (ع)

در گاتاها یک مرتبه[و ۹] گفته شده که اهورامزدا با «خرد» خود جهان را آفریده‌است؛ اما در جایی دیگر[و ۱۰] گفته شده که او این کار را از طریق «سپنتا مینوی» خودش به انجام رسانده‌است. رابطه میان سپنتا مینو و اهورامزدا به سادگی قابل تعیین نیست. نخستین عمل اهورامزدا به عنوان خالق، آفرینش ۶ «وجود» بود که سنت زرتشتی آن‌ها را «امشاسپندان» خوانده‌است. این‌ها ابعاد وجود اهورامزدایند که در کنار سپنتا مینو یک هفتگانه نیرومند را تشکیل می‌دهند. آنها هر کدام به یکی از هفت مخلوق مرتبط است؛ مثلاً انسان به سپنتا مینو تعلق دارد؛ یعنی متعلق به خود اهورامزداست.[۹۵]

زرتشت رابطه‌ای پیچیده میان اهورامزدا و امشاسپندان قائل است. آن‌ها به اندازه‌ای نزدیکند که زرتشت، به صورت استعاره‌ای، اهورامزدا را پدر «اشه» و «وهومنه» می‌خواند و از آرمیتی (سپندارمذ) به عنوان دختر او یاد می‌کند. اما این رابطه زمانی واضح‌تر می‌شود که زرتشت جمع اهورامزدا و یکی از امشاسپندان را با ضمیر مفرد – «تو» – خطاب می‌کند. به عنوان مثال، در یسنه ۲۹٫۱۰ می‌گوید که «ای اهورامزدا، ای اشه! اینان را از نیرو و شهریاری مینوی برخوردار کن!»[۹۶]

به عنوان خالق و نگهدار اشه، اهورامزدا نگهبان عدالت و دوست انسان عادل است. نتیجتاً زرتشت با اعتماد زیادی با او سخن می‌گوید و کمک می‌خواهد و «و مرا آرزوست که با تو دیدار و هَمپُرسِگی کنم.» از این رو مطابق گفته بویس، زرتشت «اطمینان» دارد که مشغول گفتگو با اوست. زرتشت «وظیفه» بازگویی حقیقت به نوع بشر را پذیرفته و زمانی که با مخالفت روبرو می‌شود، رو به سوی خدایش می‌کند و از او یاری می‌خواهد.[۹۷]

در ریگ‌ودا «دئوا» به معنی «الهی» است و «اسورا» معنی «پروردگار» دارد اما در گاتاها کلمه «دائوا» به نیروهای خدایی شریر اطلاق می‌شود.[۹۸] اما به نظر می‌رسد که دیوان همیشه بد نبوده‌اند؛ زرتشت در یسنه ۴۴٫۲۰ از اهورامزدا می‌پرسد که «ای مزدا! آیا دیوان تاکنون فرمان نیکی صادر کرده‌اند؟» عبارت مشابهی در ریگ‌ودا (۷٫۱۰۴٫۱۴) هم وجود دارد که شاعر، آگنی (یکی از دیوان) را به دلیل اینکه از او عصبانی است، سرزنش می‌کند. در واقع به نظر می‌رسد دیوان هندو احساسات مختلفی داشته‌اند و همیشه خیرخواه نبوده‌اند اما تکامل ثنویت در آموزه‌های زرتشت باعث شده تا دیوان را در طبقه نیروهای شریر قرار دهد. او خود در یسنه ۳۰٫۶ می‌گوید که دیوان بد هستند چرا که خود با آزادی جناح شریر این مبارزه کیهانی را انتخاب کرده‌اند.[۹۹]

حداقل از اوایل ۱۸۸۰ میلادی قرار دادن دیوان در دسته نیروهای شریر به عنوان اصلاحاتی که زرتشت بر دین ایرانی اعمال کرده در نظر گرفته شده‌است. با این حال هیچ مدرکی دربارهٔ وضعیت دیوان در ایرانِ قبل از زرتشت وجود ندارد. بنا به گفته پرودس اکتور شروو نسبت دادن این اصلاحات به زرتشت به دلیل مقایسه میان متون ایرانی و هندی بوده‌است.[۱۰۰]

مسئله شر

با استناد به مسئله شر،[۱۰۱] اگر خدا نمی‌خواهد مشکلات و ناعدالتی‌های جهان را از بین ببرد، پس شریر است و اگر می‌خواهد اما نمی‌تواند، پس قادر نیست؛ نتیجتاً نمی‌تواند به‌طور همزمان نیک‌خواه و قادر مطلق باشد. ماهیت دوگانه مزدیسنا، زرتشت را به نخستین کسی بدل می‌سازد که پاسخی بر مسئله شر ارائه داد، یا چنان‌که جیمز آر. راسل می‌گوید، به شکل «ظریفی» رام‌نشدنی‌ترین راز تمام ادیان را حل کرد.[۱۰۲] راه‌حل ارائه شده توسط زرتشت، یعنی کشمکش میان اهورامزدا، آن نیک مطلقی که بدی در او وجود ندارد و اهریمن، آن شریری که نیکی در او وجود ندارد، کاملاً نوآورانه و بکر به نظر می‌رسد. در یک سو، او به پیروان اشه (راستی) وعده پیروزی نهایی خیر بر شر در نبرد پایانی را داد و در سوی دیگر، توضیحاتی منطقی برای موجودیت شر به دلیل وجود آزادی اختیار و دو حالت وجود یا موجودیت ارائه کرد.[۱۰۳]

پاسخ زرتشت به مسئله شر، بر موجودیت دو «مینو»، دو قدرت برابر که در گاتاها «همزاد» توصیف شده‌اند، استوار است. دو قدرت مطلق، خیر و شر، که نه تنها در جهان معنوی تجلی پیدا کرده‌اند، بلکه جهان مادی را نیز تحت تأثیر خود قرار می‌دهند. انگره مینو (مینوی شر)، شریر است چرا که با آزادی اختیار برگزیده که چنین باشد. سپنتا مینو (مینوی خیر) خود را در خلقت تجلی داده، حال آنکه انگره مینو خود را با ناپاکی و هجوم خشونت‌آمیز تجلی می‌دهد.[۱۰۴] ایرانشناس آلمانی والتر هنینگ می‌گوید: «از نظر من، ثنویتی از این نوع تنها می‌تواند بر پایه توحیدی از قبل موجود شکل بگیرد، بر پایه آن که یک خدا، یک خدای خوب، مسئول جهان است. به این دلیل، من می‌خواهم ادعا کنم دینی که زرتشت با آن تربیت شد کاملاً توحیدی بوده‌است. در نتیجه، دینِ زرتشت اعتراضی علیه یکتاپرستی است. هرکجا که یک دین توحیدی پا می‌گیرد – در صورتی که یک انسان با یک مغز درون کله‌اش در آن حوالی وجود داشته باشد – صدای چنین اعتراضاتی بلند می‌شود. هر ادعا مبنی بر اینکه دنیا توسط یک خدای خوب خلق شده باید این سؤال را به وجود بیاورد که چرا جهان خیلی از «خوب بودن» فاصله دارد. جواب زرتشت، که دنیا توسط یک خدای خوب و یک مینوی شریر، دو قدرت برابر، خلق شده پاسخ کاملی است: این یک پاسخ منطقی است.»[۱۰۵] جیمز بوید و دونالد کروسبی در بررسی نظر هنینگ می‌گویند که این پاسخی خردگرایانه برای خلق جهان توسط خدا — برای اینکه انسان به او در نبرد با نیروهای شر یاری رساند — هم هست[۱۰۶] و به علاوه تصویر قانع‌کننده‌ای از خدا به عنوان خیر مطلق ارائه می‌کند و به انسان، به عنوان همکار اهورامزدا که آزادانه می‌تواند دعوت خدا را بپذیرد یا رد کند، مقامی والا و جایگاهی مهم می‌دهد؛ اما این سؤال را ایجاد می‌کند که برابری دو مینوی همزاد چطور با پیروزی قطعی نیروهای خیر که زرتشت وعده‌اش را داده از نظر فلسفی و دینی سازگار است؟ اگر پیروزی اهورامزدا قطعی است، «آیا این دوباره همان مشکل سنتی ادیان را زنده نمی‌کند؟» فاکس به این موضوع اضافه می‌کند که «آیا می‌شود همزمان پیروزی نهایی اهورامزدا را قطعی دانست و هم پذیرفت که او در آغاز با یک نیروی شریر برابر بوده‌است؟» بوید و کرسبی معتقدند اگر زرتشت دو نیرو را برابر می‌دانست، دیگر دلیلی نداشت که پیروزی نیکان را پیش‌بینی کند و به علاوه، این موضوع انسان‌ها را وارد یک «قمار نامطمئن» دربارهٔ انتخاب خدای پیروز می‌کند.[۱۰۷]

شیکد و پس از او ماری بویس تلاش کردند این موضوع را با شرح اینکه اهریمن موجودیت گیتیایی ندارد و تنها در حالت مینویی می‌تواند با اهورامزدا رقابت کند، حال آنکه اهورامزدا می‌تواند موجوداتی گیتیایی خلق کند تا به او در نبرد یاری رسانند حل کنند؛ نتیجتاً کفه به سمت نیروهای خیر سنگینی می‌کند. بویس می‌گوید «شر برای زرتشت چیزی است که در دام می‌اندازد و مخلوقات سپنتا مینو را به نابودی می‌کشاند.»[۱۰۸] نظر بویس بر این استوار است که زرتشت در یسنه ۳۰٫۴ ذکر کرده که از میان دو مینوی همزاد، «یکی زندگی را خلق کرد و دیگری نازندگی را.» برداشت شیکد و بویس نسبت به هنینگ این برتری را دارد که دیگر ضروری نیست مفاهیم مشکل‌دار «قادر مطلق» و «آگاه مطلق» به اهورامزدا نسبت داده شود تا بتواند کشمکش کیهانی را پیروز شود، بلکه انسان‌ها سرنوشت نبرد را رقم می‌زنند؛ به علاوه، این نظریه به زندگی انسان یک «معنی واقعی» می‌بخشد. هرچند این برداشت هم مشکلات خودش را دارد؛ به عنوان مثال بویس شخصاً اشاره می‌کند که سنت زرتشتی خلق موجوداتی چون گرگ را به اهریمن نسبت می‌دهد و شیکد می‌گوید که هیچ اشاره‌ای در اوستا نیست که نشان دهد اهریمن توانایی خلق گیتیایی ندارد.[۱۰۹] از دید فلسفی هم عدم موجودیت مادی دلیل کافی برای شکست قطعی اهریمن به حساب نمی‌آید.[۱۱۰]

برداشت سومی هم وجود دارد که افرادی چون فاکس، زنر و گرشویچ از آن پشتیبانی می‌کنند: سپنتا مینو و اهورامزدا یکی نیستند. این محققان اشاره به «دو مینوی همزاد» در گاتاها را مورد استناد قرار می‌دهند و برداشت می‌کنند که در واقع سپنتا مینو و انگره مینو فرزندان اهورامزدا هستند و مانند اهورامزدا آزادی اراده دارند؛ اهورامزدا خود راستی را انتخاب کرد اما انگره مینو که دروغ را برگزیده، باید در نهایت نابود شود.[۱۱۱] آن‌ها استدلال می‌کنند اگر، مطابق یسنه ۴۷٫۳، اهورامزدا «پدر سپنتا مینو» است و سپنتا مینو و انگره مینو همزادند، طبیعتاً اهورامزدا باید پدر انگره مینو هم باشد. نتیجتاً آموزه‌های زرتشت بر «یکتاپرستی» استوار است. اما این موضوع توسط گاتاها پشتیبانی نمی‌شود؛ فاکس خود معترف است که «زرتشت در هیچ‌کجا به‌طور واضحی حرف از یکتاپرستی نمی‌زند.»[۱۱۲] به علاوه، هاتِ «همزاد بودن دو مینو» هیچ اشاره‌ای به پدر مشترک آنان نمی‌کند و تنها می‌تواند منظور این باشد که در یک زمان پا به عرصه وجود گذاشته‌اند. همچنین اشاره یسنه ۴۷٫۳ به «پدر سپنتا مینو» بودن اهورامزدا احتمالاً معنایی جز ارتباط نزدیک آن دو و حتی یکی بودن آن‌ها ندارد. مشکل فلسفی این برداشت آن است که اگر اهورامزدا، آنطور که زنر ادعا می‌کند، قادر مطلق است پس نباید اهریمن به طریقی مخلوق خود او باشد؟ فاکس پاسخ می‌دهد که اهورامزدا با خلق موجودات آزاد، نیروهای «باالقوه شریر» خلق می‌کند که باز سؤال ایجاد می‌شود: «اگر اهورامزدا می‌داند که آن‌ها رو به شرارت خواهند گذاشت، پس چرا خلقشان می‌کند؟»[۱۱۳] در مجموع، بنا به گفته گراردو نیولی، ثنویت در قلب آموزه‌های زرتشت قرار دارد و با قرار دادن اهورامزدا در جایگاهی بالاتر نسبت به دو مینو، نمی‌توان منکر دوگانگی آن شد. هرچند نیولی معتقد است در آموزه‌های زرتشت، «ثنویت قدرتمند» و «گرایش‌هایی یکتاپرستانه» هم‌زیستی دارند.[۱۱۴] نیولی در کتاب زم‍ان و زادگ‍اه زرت‍ش‍ت با اشاره به پدری اهورامزدا برای سپنتا مینیو، و همزاد خوانده شدن دو مینوی متقابل، اهورامزدا را پدر و خاستگاه هر دو مینو دانسته‌است. وی با تأکید بر اینکه ثنویت مطرح شده در گاهان صرفاً ثنویتی اخلاقی و فلسفی است، همزاد بودن دو مینو را به معنی برابری و یکسانی طبیعت آن دو گرفته‌است.[۱۱۵] فرانتس کونیگ در دانشنامه بریتانیکا می‌نویسد «زرتشت به دلیل یکتاپرستی آشکار (خدایی، که او را اهورامزدا یا «پروردگار حکیم» خوانده‌است) و همچنین دوگانه‌انگاری ادعایی وی (مشهود در تمایز آشکار بین نیروهای نیک و نیروهای شر) مورد توجه دانشمندان بوده‌است.»[۱۱۶] به عقیده چنگیز مولایی در تاریخ جامع ایران، «خداشناسی زرتشتی بر مبنای اعتقاد به یگانگی و یکتاپرستی اهورامزدا، پرستش و نیایش و رواج نام این خدای یگانه شکل گرفته‌است.»[۱۱۷]

حضرت زرتشت (ع)

دانشنامه فلسفه آکسفورد زرتشت را نخستین فیلسوف شناخته شده جهان می‌داند.[۸۵] آنچه زرتشت مطرح کرد، بر مکتب‌های فلسفی و ادیان پیرامون، مانند اندیشه یونانی و ادیان ابراهیمی نظیر یهودیت و اسلام اثر گسترده‌ای گذاشت. فلسفه زرتشت اخلاقی و خردورزانه‌است. گاهی اشاره کرده‌اند که مزدیسنا در لغت به معنای «پرستش خرد» است[۸۶] و این کلمه، با واژه یونانی فلسفه (φιλοσοφία، فیلاسوفیا، «خرد دوستی») شباهت لغوی دارد. در مرکزیت اندیشه‌های زرتشت، دوگانگی خیر و شر و نبرد صلح‌ناپذیر میان این دو قرار دارد؛ اهورامزدا روشنایی مطلق و اهریمن شر لایتناهی است. این دو از یک نظر محدودند و از یک نظر نامحدود؛ محدودند چرا که در اهورامزدا هیچ شری وجود ندارد و در اهرمن هیچ خیری و نامحدودند چراکه یکی نور بی‌پایان است و دیگری تاریکی بی‌انتها. جهان صحنه نبرد این دو و یارانشان است؛ اما پیروزی پایانی با اهورامزداست و پس از آن شر به‌طور بازگشت‌ناپذیری نابود خواهد شد و دنیا به شکل بی‌نقص خود بازخواهد گشت. انسان آزاد است که جایگاه خود را در این نبرد انتخاب کند؛ این آزادی در تمام طول تکامل تاریخی مزدیسنا در مرکزیت آن قرار داشته‌است.[۸۷]

افرادی نظیر ادیان‌شناس ایتالیایی گراردو نیولی و باستان‌شناس ژاپنی تاکورو آداچی[۸۸] عقیده دارند که زرتشت کسی بود که با تبلیغ یکتاپرستی و ستایش اهورامزدا و رد پرستش دیوان تأثیر شگرفی بر تحول ادیان ایرانی گذاشت و مطابق گفته آئوکی تاکه‌شی تنها هدف عبادت را اهورامزدا قرار داد.[۸۹] زرتشت از نظر نیولی در تقابل با کیش قربانی قرار داشت و می‌کوشید معنویت اخلاقی را که از سویی توحیدی و از سوی دیگر دوگانگی بود جایگزین این اعمال کند. دوگانگی زرتشت دوگانگی مابین اشه (راستی) و دروگ (دروغ) بود، نه دوگانگی مابین اهورامزدا و اهریمن. از نظر نیولی این ثنویت بعدها وجهی الاهیاتی یافت که احتمالاً مغان مسئول آن بودند[۹۰] با این حال، پرودس اکتور شروو، ایران‌شناس نروژی، بر آن است که «می‌توان با اطمینان گفت هیچ خبری از یکتاپرستی در ایران باستان نبوده‌است.»[۹۱] او معتقد است نظر فراگیری مانند عقیده نیولی مبنی بر رد کردن پرستش دیگر خدایان توسط زرتشت، ایران‌شناسان را از توضیح دربارهٔ اشاره به دیگر ایزدان در گاتاها بازداشته‌است. به عنوان مثال، در انتهای اوستای کهن، آریامن جهت «حمایت از مردان و زنان [ما]، از پندار نیک زرتشت» دعوت شده‌است و سروش و اشی نیز به دفعات متعدد یاد شده‌اند و در کنار اهورامزدا، اهوراها و اهورانی‌های[ج] دیگری هم در فضای اوستای کهن وجود دارند.[۹۲] در مقابل همه این‌ها، ویلیام مالاندرا بر آن است که عباراتی چون یکتاپرستی، ثنویت دینی یا چندخدایی می‌توانند در توصیف آموزه‌های زرتشت گمراه‌کننده باشند و در شرایط مختلف می‌شود هر کدام از این سه عبارت را به آنچه زرتشت در نظر داشت، اطلاق کرد.[۹۳]

زرتشت در گاتاها به دفعات ایزدی نیک به نام «اهورامزدا» (پروردگار خرد یا پروردگار خردمند) را خطاب می‌کند. اهورامزدا نظم کیهانی را از طریق «اشه» (راستی) پایدار نگه می‌دارد. زرتشت او را با صفاتی چون «از همه چیز آگاه»،[و ۵] «تیزبین»[و ۶] و دارای «خرد نافریفتنی»[و ۷] توصیف می‌کند که شباهت‌هایی با نوشته‌های هندوایرانی و ودایی دارد. اما علاوه بر اینها، زرتشت اهورامزدا را «تنها خدای غیرمخلوق»،[و ۸] دارای خرد بی‌پایان، نیک و خوب و خالق و نگهبان «اشه» دانسته و از این حیث، ابعاد جدیدی به پرستش او داده‌است. اما همان‌طور که انسان اَشَوان (اشه مند) در زمین با انسان‌های شریر (دَروَند) روبرو می‌شود، پس اهورامزدا هم دشمنی دارد که به گفته گاتاها او هم غیرمخلوق و البته «همزاد» اهورامزداست. این دشمن، «انگره مینو» (مینوی ناپاک) نام دارد.[۹۴]

عکاس-حسام الدین شفیعیانداستان شماره 1 قطار شماره 123 =================== قطار به

حضرت زرتشت (ع)

بخش‌های متاخر اوستا از زرتشت تاریخی فاصله می‌گیرند. نام‌های پدرش، مادرش، دختران و پسرانش در این بخش از اوستا ذکر شده‌است.[۳۱] او در اوستای متاخر به عنوان یک شخصیت آرمانی به تصویر کشیده شده‌است: کسی که زندگی خود را وقف خواستهٔ اهورامزدا کرد و دین را به کامل‌ترین شکل ممکن به پا داشت. زندگی زرتشت در دو دورهٔ کیهانی روی می‌داد؛ او در اواخر سومین دورهٔ سه هزار ساله، زاده می‌شود و دیدار او با ویشتاسپ، آغازگر نخستین هزاره از چهارمین دوره است.[۳۲] جزئیات کمی که دربارهٔ زندگی زرتشت در اوستای کهن وجود دارد، باعث شده تا در نوشته‌های متاخرتر، تاریخ پشت سر گذاشته شده و زندگینامه‌ای بر اساس آرمان‌های دینی از زندگی او ترسیم شود. فروردین‌یشت در این مورد اهمیت ویژه‌ای دارد. در این یشت، فروشی زرتشت ستوده شده‌است؛ فروشی او به سان دیگر ایزدان تصور شده‌است و زرتشت از یک انسان فراتر رفته‌است. فروردین‌یشت را می‌توان قدیمی‌ترین متن مرتبط با زرتشت از دید الهیات دانست. در هات ۸۷ تا ۸۹ آمده‌است:[۳۳]

موجودیت زرتشت به عنوان یک شخصیت تاریخی در میان بیشتر محققان پذیرفته شده‌است؛ اطلاعات کمی دربارهٔ سرگذشت او در مقایسه با شخصیت‌هایی مانند عیسی یا محمد وجود دارد و داستان‌هایی که دربارهٔ زندگی‌اش در نوشته‌های پهلوی یا منابع غربی و اسلامی نوشته شده‌است، به افسانه می‌ماند اما نظر کلی بر آن است که باید برای زرتشت موجودیتی فراتر از یک شخصیت افسانه‌ای قائل شد.[۷۳][۷۴] هرچند تلاش‌هایی هم برای ترسیم شخصیتی کاملاً افسانه‌ای از زرتشت هم صورت گرفته‌است.

ویلیام مالاندرا معتقد است مطالب مربوط به زرتشت را باید به دو دسته تقسیم کرد؛ نخست دسته‌ای که یک شخص تاریخی را توصیف می‌کنند که سراینده گاتاها، اصلاح‌گر بزرگ دین ایران باستان و شاعری ماهر است که نامش با جنبش دینی که تأسیس کرده پیوند خورده‌است. دسته دیگر، شخصیتی تقریباً افسانه‌ای را توصیف می‌کنند که در متون اوستایی و کتاب‌های پهلوی ستوده شده‌است و در منابع بیرونی؛ چون منابع یونانی و اسلامی، مطالب مختلفی به او نسبت داده شده‌است.[۷۵]

در اواخر قرن ۱۹، ایران‌شناس فرانسوی جیمز دارمستتر عنوان کرد که گاتاها را باید در قرن اول قبل از مسیح نوشته باشند، زیرا میان آموزه‌های گاتاها و اندیشه‌های نوافلاطونی شباهت زیادی وجود دارد.[۷۶] برای دارمستتر، زرتشت تنها یک شخصیت افسانه‌ای بود که زندگی‌اش را در کتاب‌های پهلوی توصیف کرده‌اند و نامش را به عنوان نویسنده بر روی مطالبی که به لحاظ زمانی نمی‌تواند به او مربوط باشد، قرار داده‌اند. او انکار نمی‌کرد که شاید چنین شخصی واقعاً وجود تاریخی داشته باشد، اما هیچ ارتباطی میان او و گاتاها قائل نبود.[۷۷]

در آن زمان فرضیه دارمستتر به سرعت با مخالفت‌هایی روبرو شد،[۷۸] اما رد ارتباط میان زرتشت و گاتاها مجدداً در ۱۹۶۳ توسط ماریان موله مطرح گردید. او نوشت: «زرتشت سپیتامن کاملاً برای ما ناشناخته باقی مانده‌است.» برای موله، زرتشت تماماً زاده اسطوره و افسانه بود. او در مقدمه کتاب خود نوشت که «انکار کردن حقیقت تاریخی پیامبر ایرانی و یارانش از عهده ما خارج است؛ اما این حقیقت تاریخی ظاهراً تنها به شکل دگرگون شده آیینی به دست ما رسیده‌است.» او معتقد بود که هات آغازین یسنه ۴۶ به هیچ طریقی نمی‌تواند به عنوان یک واقعیت تاریخی در نظر گرفته شود. در باور موله «معلوم نیست این را چه کسی نوشته‌است. آیا خود زرتشت بوده که برای داستان‌های آیینی-نمادین آن را ساخته؟ یا شخص دیگری؟»[۷۹] چندی بعد، عدم ارتباط میان زرتشت و گاتاها مجدداً توسط ژان کلنز و اریک پیرار مورد بررسی قرار گرفت.[۸۰] پرودس اکتور شروو، ایران‌شناس مطرح نروژی، استدلال‌های کلنز را قانع کننده یافت و عنوان کرد «تا جایی که من می‌دانم، از زمان بارتولومه هیچ محقق غربی تلاش نکرده وجود تاریخی زرتشت را ثابت کند؛ این موضوع همینطوری پذیرفته شده. زمانی که در ربط با استدلال‌ها سؤال می‌شود، بیشتر محققان پاسخ می‌دهند «نظر رایج این است.» اما این نظر رایج فقط به اندازه استدلال بنیادینش معتبر است، که البته در این مورد اصلاً وجود ندارد!» استاوسبرگ هم در ۲۰۰۴ نوشت که «مشخص نیست زرتشت کی زندگی کرده‌است (البته اگر واقعاً چنین کسی وجود داشته باشد).»[۸۱]

کلنز در دفاع از فرضیه خود، به یسنه ۴۶٫۱۴ استناد کرد که در آن، از زرتشت دربارهٔ هم‌پیمان اَشَوَان سؤالی پرسیده شده‌است. او معتقد است به شدت نامحتمل است که زرتشت از خودش سؤال پرسیده باشد. نتیجتاً زمانی که زرتشت در یسنه ۴۶٫۱۴ گوینده گاتاها نیست، در سایر هات‌ها هم نمی‌تواند باشد. چگونه، به عنوان مثال، اگر زرتشت سراینده گاتاهاست، در یسنه ۲۸٫۶ گوینده اول شخص جمع می‌تواند از اهورامزدا بخواهد که «به زرتشت و به ما یاری ده»؟ کلنز نتیجه می‌گیرد که زرتشت شخصیت مهمی در گاتاهاست، اما سراینده آن نیست. اما اگر سراینده زرتشت نیست، این سؤال مطرح می‌شود که چه کسی است. او پاسخ می‌دهد که «گاتاها خود را به عنوان نوشته‌های یک شخص نشان نمی‌دهد، بلکه گفتمان یک گروهی مذهبی است. این سرودها تجلی نوعی اندیشه هستند.» او صاحب این اندیشه‌ها را یک طبقه روحانی می‌داند که یکی از خودشان را مأمور سرایش گاتاها کرده‌اند تا در زمان مراسم‌های مذهبی آن را اجرا کنند.[۸۲]

مالاندرا در بررسی گفته‌های کلنز عنوان می‌کند که استدلال او منطقی آغاز می‌شود، اما فانتزی به پایان می‌رسد. هیچ مدرکی از طبقه روحانی هندوایرانی که در زمان مراسم‌هایشان سرودهای مقدس اجرا می‌کرده‌اند، وجود ندارد. او ادامه می‌دهد بیشتر کسانی که گاتاها را بررسی کرده‌اند، آن را بیان پرشور شخصی الهام‌بخش در گفتگو با خدا، دیگر ایزدان و جامعه یافته‌اند. مالاندرا معتقد است که «تجلی نوعی اندیشه» نمی‌تواند چنین سروده‌هایی را خلق کند، چه برسد به اینکه ایرانیان را برای قرن‌ها، حتی تا عصر حاضر، تحت‌تاثیر خود قرار دهد. او برای اینکه نشان دهد «به شدت نامحتمل» نیست که سراینده خود را به صورت دوم شخص یا سوم شخص مورد خطاب قرار دهد، به مَندَلهَ هفتم، سروده واسیشته در ریگ‌ودا ارجاع می‌دهد که در آن اثر هم سراینده در گفتگو با وَرونهَ، خدایی که شباهت‌هایی با اهورامزدا دارد، مرتباً برای اشاره به خودش از ضمایر اول، دوم و سوم شخص استفاده می‌کند؛ اما هیچ تردیدی وجود ندارد که مَندَلهَ هفتم «تجلی نوعی اندیشه» نیست. به عقیده مالاندرا، زرتشت هم در گاتاها از سنت شاعرانه مشابهی بهره برده‌است.[۸۳] مولتان معانی اسامی زرتشت و اطرافیانش که نشان از یک جامعه دامدارمآبانه دارد را مدرکی بر تأیید موجودیت تاریخی این اشخاص می‌داند.[۸۴]

Zoroastrianغزل شماره 89 یا رب سببی ساز که یارم بهعکاس-حسام الدین شفیعیان . یَا أَبا جَعْفَرٍ ، یَاThe Zoroastrian priestesses of Iran (whose father was an Indian Parsi)