حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

بذر در تفکر و رشد فکری و روشنایی فکری

یک گیاه تا رشد کند اولش دانه ایست بعد این دانه بذر میشود و ساقه ای کم کم رشد میکند خورشید و آب در این رشد سهیم میشوند.یک فکر هم از بذر آن رشد و در امر  درست رشدش بهتر میشود.حال یک گیاه در اول رشد بی توجهی به آن شود خشک میشود ذهن هم اگر در پی آن دانش افزانی نشود مثال دانه ای هست که کم کم در همان مرحله رشدش متوقف میشود.پس اینکه رشد دهنده در امری باشیم خوبست در هر کاری که هستید به سمت رشد بیشتر حرکت کردنست که بذری نو در تکامل آن بذر پیچک میشود.اما ذهن تنومند شاخه های فکریش را تقویت میکند زیرا توقف در آن خشک شدن هست.آری عمر انسانی در حاصل تلاش و کوشش هست که بالندگی میگیرد زیرا تلاش در هر کاری که درست هست خوبست. اما بیهودگی بد هست. جان فرسوده در امر درست جان فرسوده نیست جان دهنده به تفکر و رشد دیگریست.زندگی یعنی مزرعه ای که در آن ماحصل تلاش خود را برداشت میکنیم.بذر درست روشنایی خورشید تفکر درست روشنایی فکری.

خودسازی و دگرسازی

قدم اول انسانی خود سازی هست تا آدمی به مرز انسانیت برسد. آدمی در همان رفتار ذکر شده در فصل قبل به خودسازی میرسد و دگر سازی اول از خودسازی هست که دگر سازی رشد میکند. دگر سازی یعنی اینکه شما  دارای تفکری میشوید که در ذهن انسان تعقل پذیر پذیرش دارد رد نمیشود زیرا تفکر درست در انسان درست ریشه میکند. و تفکر غلط پس زده میشود مگر آن آدمی در آن رشد تکامل نیافته باشد. پس ارائه تفکر شماست که با درستی و بینش صحیح تمیز داده میشود انسان تکامل یافته انسانی هست که تشخیص میدهد.این تکامل یافتگی در بسط های مختلف رشد میکند و این توانایی انسانی در زمینه های مختلف پرورش میابد. پس یک انسان سالم و درست انسانی نیست که دیگری را آزار دهد و رنج دهد و زخم بزند بلکه سعی میکند مرحم بشود زخم زدن یعنی اول زخم زدن خود انسان پس آنچه ارائه میدهید در خود شما تاثیر مثبت دارد ذهن شما اگر مثبت نگر درست شد توانایی مقابله با سخت ترین کارها و مشکلات را دارد زیرا خوش بینی با تعقل صحیح آن را هموار میکند.

تفکر انسانی

یک پا را مد نظر بگیرید هم میتواند قدم برای خیر بردارد و هم میتواند لگد به دیگری بزند.اعضای بدن ما در کنترل تفکر انسانی هستند تفکر انسانی پیام دهنده به قلب هست قلب یک پمپاژ کننده خون هست اما قلب تفکری انسانست که آن قلب را معنا میدهد خون انتقال دهنده به ذهن و فکر تمیز دهنده آن.سلول های مغزی انسان هر گلبول قرمز خون و پرچم صلح خون در تقابل هم رنگ عشق میدهد.پس تفکر انسان هست که میتواند به تمام اعضای بدن  کاربرد بدهد مثل چشم  که بینایی هست و گوش که شنوایی.وجدان کجای بدن هست. وجدان انسان هم در مغز انسان هست که رفتارش نشان وجدانیت جسم او در انجام کردار و رفتار هست.انسانی که معنای انسانیت را در تفکرش جاری سازد هر جاندار را با مهربانی برخورد میکند اما بذر فکر او میتواند شامل اشتراک بذر فکر دیگری شود انسانها هر کدام که این بذر روشنایی را درون خود روشن کنند وسعت روشنایی رفتار خوب هست زیرا همانگونه که انسان ادرنالین در خود برون میدهد از ترس همانگونه برخورد محبت آمیز را میگیرد در خود.پس چرا انسان دیگری را ترس دهد بلکه او را در محبت آرامش دهد. این یعنی اینکه انسان موجودی هست که از اجزای مختلف ساختار بدنی تشکیل شده که این ساختار در اسکلت انسانی که جسم روکشی و روح درون بسیار حساس هست. زیرا روح درون بدن دارد. و این روح میتواند سخت بشود و میتواند روحی انسانی و کمال گیرنده شود.پس از ساختار بدن خود تفکر را جاری سازید تا دست شما فکر شما قدم شما حرف زدن شما بینایی شما شنوایی شما کمک کننده در برخوردتان تفکرتان بینشتان و انسانیتتان شود.

کشتی و طوفان

ای  کشتی زطوفان اگر رد کنی

زساحل چو لنگر اگر  پرت کنی

زاستحکام کشتی مشو کاپیتان غرور

اگر ورطه طوفان زخدا یاد کنی

زآن در ورطه موجی غمین

زخوشحالی زآن چون رد کنی

زبهر خطر اگر این خطر رد کنی

همیشه زخدا چون توجه کنی

ببینی که دریا همی  ساحلست

که از آن تا به آن چون چو برگردی زدریا موجو طوفان به یاد خدا چون توجه کنی

در آن گر موجو گر آن خطر زبهر توکل زیاد خدا در آن موج سهمگین چو در بر رد کنی

خطر را ز خود و مسافران چون بر موج ها رد کنی

زآن در توجه همیشه زآن که نجات بخشد آنکه به او توجه کنی

که هست در پی نجات  انسان چون  انسان توجه زجلال قدرت او کند

همی در جلال خدا  انسان چو  عاقبت بخیری پر کند

زقوت زاو پر شود در زمین

صعودی خوش چو رنگین کمان پر کند

حسام الدین شفیعیان

درون و برون

طاووسی را کرکسی بدید گفت چو زیبا تویی

چو زیبایی تو پر رنگین تویی

چو هر پر تو یادگار  گر بیفتد بماند بهر آدمی

کرکس نه پر نه زیبایی از او  ولی طاووس چه زیبا هست بر کرکس که گفت

زمن چون پر زیبا  داد خدا زتو هم حیات داد تا چون بپری

که چون آفرینش بیهوده نیست مثالی زصحبت کردند این به دو

که کرکس هیچ چیز زبیهوده نیست زخلقت همه بهر کاری کنند

چو کرکس شدی چو طاووس چو گنجشک یا بلبل  همی هر خلقتی دارد نشان از همان

که در آن چو خلقت توجه کنی در آن چو زیبا چه پر رنگین یا نه زآن

در آنچه تو هستی  همان مثال چه زیبا چه  در خود به زشتی تو یادی کنی

درونت چو زیبا کنی تو صورت نه سیرتی زیبا کنی

که این نقش و نگار اگر هست مرا چون توجه ولیکن خطر هست بر آن در پرم

پرم را  خدا و جانم را خدا حفظ کند اگر غرور در پی زیبایی رود 

به بادی همین پر چو کنده شوی نماند چو طاووسو کرکس نه هر کسی که غرور زبر درون پر کنی

حسام الدین شفیعیان