در مسیحیت گنوسی (که امروزه تقریباً منقرض شدهاست)[۴۳۱] عقیده بر این است عیسی از ملک الهی فرستاده شد و دانش نهانی (گنوسیس) لازم برای رستگاری را با خود آورد. بیشتر گنوسیها معتقد بودند که عیسی انسانی است که هنگام تعمید، خود روح «مسیح» به او وارد شد. این روح هنگام مصلوبشدن بدن عیسی را ترک کرد، اما زمانی که از مرگ برخاست دوباره به او پیوست. علیرغم این، برخی از گنوسیها معتقد بودند که عیسی تن جسمانی نداشت و تنها به نظر میرسید که دارد.[۴۳۲]
در دین دروز، عیسی یکی از پیامبران مهم خدا محسوب میشود.[۳۶۳][۳۶۴] برخی از هندوها عیسی را یک اوتار یا مرتاض به حساب میآورند.[۴۳۳] پاراماهانزا یوگاناندا، یک گوروی هندی، اعتقاد داشت که روح الیسع در عیسی حلول کردهاست.[۴۳۴] چندی از بودیستها، از جمله چهاردهمین دالایی لاما، عیسی را به یک بوداسف که زندگی خود را وقف رفاه مردم کرد، برمیشمارند.[۴۳۵] نظرات دربارهٔ عیسی در معنویت عصر نو متفاوت است.[۴۳۶] در حکمت الهی که بسیاری از تعالیم عصر نو از آن ریشه گرفتهاست،[۴۳۷] عیسی با عنوان «استاد عیسی» خطاب میشود و عقیده بر آن است که او یک مصلح معنوی بود و بعد از حلول در بدنهای متعدد، سرانجام در تن عیسی حلول کرد.[۴۳۸] بنا به کتاب اورانتیا، عیسی یکی از ۷۰۰٬۰۰۰ فرزند آسمانی خدا بود.[۴۳۹]
ساینتولوژیستها عیسی را (به همراه سایر شخصیتهای مذهبی مانند زرتشت، محمد و بودا) به عنوان بخشی از «میراث دینی» خود برمیشمارند.[۴۳۶][۴۴۰] خداناباوران الوهیت عیسی را رد میکنند، اما دیدگاههای مختلفی در مورد او دارند – از زیر سؤال بردن سلامت روانی او[۴۴۱][۴۴۲] و انتقاد از تعالیمش گرفته تا تأکید بر «برتری اخلاقی» او.[۴۴۳]
قدیمیترین نقاشیهای موجود از عیسی مربوط به گوردخمههای رم در اواخر قرن دوم یا اوایل قرن سوم میلادی هستند.[۴۴۴] همچنین برخی از بازنماییهای تصویری عیسی که در کلیسای دورا اروپوس کشف شدهاند حداقل به قبل از سال ۲۵۶ میلادی مربوط میشوند.[۴۴۵] از آن پس نیز طی دو هزاره اخیر هنرمندان مختلف با توجه به شرایط فرهنگی، سیاسی و دینی مکان و زمان زندگی خود، عیسی را به شیوههای مختلف به تصویر کشیدهاند.[۳۳۳][۳۳۴][۳۴۹]
به تصویر کشیدن عیسی در سالهای اولیه مسیحیت موضوعی شدیداً بحثبرانگیز بهشمار میآمد.[۴۴۶] از قرن پنجم میلادی به بعد، تمثالهای دو بعدی عیسی در مسیحیت شرقی محبوب شدند[۴۴۷] اما ممنوعیت آن توسط امپراتوری بیزانس مانع از پیشرفت این نوع هنر شد، هر چند این ممنوعیت را در قرن ۹ برداشتند.[۴۴۸] با اصلاحات پروتستانی صدای مخالفتها با به تصویر کشیدن عیسی دوباره بلند شد اما به نتیجهای چون ممنوعیت گسترده آن نرسید. از قرن ۱۶ میلادی رفتهرفته از مخالفت پروتستانها نیز کاسته شد. آنها امروزه از نقاشیهای عیسی در ابعاد بزرگ اجتناب میکنند اما تنها تعداد کمی از آنها با به تصویر کشیدن او در ابعادی چون صفحات یک کتاب مخالفند.[۴۴۹][۴۵۰] استفاده از تصاویر عیسی مورد حمایت رهبران فرقههایی چون مانند آنگلیکان و کاتولیسیسم است[۴۵۱][۴۵۲][۴۵۳] و یکی از عناصر اصلی سنت ارتدکس نیز بهشمار میرود.[۴۵۴][۴۵۵]
نمایش تجلی عیسی یکی از مضامین اصلی در هنر مسیحیان شرقی بهشمار میرفت و هر راهب ارتدوکس شرقی که تعلیم دیده بود تا تمثال عیسی را نقاشی کند، باید مهارت خود را با به تصویر کشیدن این صحنه ثابت میکرد.[۴۵۶] تمثالهای عیسی شدیداً مورد احترام هستند و مؤمنان با اعمالی چون بوسهزدن یا سجده به سوی آن، علاقه خود به عیسی را نشان میدهند. تمثالهای عیسی همچنین راهی برای توسل به رحمت الهی نیز بهشمار میروند.[۴۴۷] در دوره رنسانس هنرمندانی چون جوتو ظهور کردند که تمرکز اصلیشان بر به تصویر کشیدن عیسی بود.[۴۴۸]
تا قبل از اصلاحات پروتستانی، تندیسهای تصلیب (یک صلیب و مجسمه عیسی مصلوبشده بر روی آن) در مسیحیت غربی رایج بودند اما بعد آن مناقشههایی ایجاد شد. از قرن ۱۳ بدین سو تقریباً در همه کلیساهای کاتولیک رومی از تندیسهای تصلیب برای تزئین محراب استفاده میشود.[۴۵۷]
نمایش عیسی به عنوان یک نوزاد در آخور امری رایج در مغاره است.[۴۵۸] معمولاً مریم، یوسف نجار، حیوانات، چوپانها، فرشتهها و سه مغ نیز در کنار او دیده میشوند.[۴۵۸] فرانسیس آسیزی معمولاً به عنوان کسی که مغاره را رواج داد، بهشمار میرود اما احتمالاً او مبدع آن نبودهاست.[۴۵۸] مغاره در قرون ۱۷ و ۱۸ در جنوب اروپا به اوج محبوبیت خود رسید.[۴۵۸]
ویرانی کامل اورشلیم در سال ۷۰ میلادی بعد از محاصره شهر توسط رومیان، باعث شده بقای آثار باستانی مربوط به یهودیه در قرن اول را بسیار غیرمحتمل کرده و از تاریخ اورشلیم در اواخر قرن اول و قرن دوم تقریباً هیچ نمانده.[۴۵۹][۴۶۰] به عقیده مارگارت ام. میچل، اگرچه اوسبیوس قیصری گزارش داده که مسیحیان اورشلیم را قبل از سقوط شهر به مقصد پلا ترک کردند اما باید پذیرفت که هیچ اثر دست اولی از کلیسای اولیه اورشلیم تا به امروز باقی نماندهاست.[۴۶۱] جو نیکل مینویسد «همانطور که کاوشهای متعدد نشان دادهاست، حتی یک شیء که بتوان آن را واقعاً به عیسی نسبت داد، وجود ندارد.»[۴۶۲]
علیرغم این، در طول تاریخ مسیحیت آثار مختلفی به عیسی منسوب شدهاست، هر چند تردیدهایی در مورد آنها وجود داشتهاست. دسیدریوس اراسموس، الهیدان کاتولیک قرن شانزدهم، با کنایه به ازدیاد اشیاء منسوب به عیسی و بناهایی که ادعا شده از چوب صلیبی که برای مصلوبکردن او استفاده شد ساخته شدهاند، اشاره کردهاست.[۴۶۳] نیز بیش از ۳۰ میخ امروزه در اروپا وجود دارد که مسیحیان مقدس میدانندشان زیرا اعتقاد دارند که از آنها برای تصلیب عیسی استفاده شدهاست؛ حال آنکه محققان معتقدند عیسی تنها با ۳ یا ۴ میخ مصلوب شد.[۴۶۴] برخی از این اشیاء زائرانی هم دارند. از بقایای ادعا شده تاج خار که زوار معدودی دارد گرفته، تا کفن تورین که زائران میلیونی، از جمله دو پاپ (ژان پل دوم و بندیکت شانزدهم) دارند.[۴۶۵][۴۶۶][۴۶۷]