اون امر حقیقت اینست که برای خداوند انسانها نمیتوانند قانون علت و چگونگی گذارند و اسرار الهی را کاملان بدانند.حقیقت محض اینست که خداوند هر کاری که نزد انسانها غیر ممکن هست را ممکن میکند. اما طبق نظام حکمت و اصول درستی که خداوند آن را میداند. خداوند دانای کل هست.انسانها با هر سطح علمی.معنوی. دانش.در برابر آن دریا قطره هستند. چرا دریاست.چون خداوند خالق هست.خالق بر مخلوق ارجحیت صد در صد دارد.شما مثال عروسکی میسازید اما نمیتوانید عروسک را زنده کنید. چرا چون فقط سازنده هستید.اما خداوند جان دهنده هست. اگر انسان را ساخت جان هم داد. چه فرق بزرگی هست.انسان ربات میسازد اما رباتی که کارها میکند اما جان ندارد. بلکه فقط برنامه ای که به او داده شده را انجام میدهد. خداوند مغز به انسان داد. قدرت تفکر داد. قلب داد.حیات داد.همچین خدایی آیا نمیتواند حیات پس از موت را بدهد.صد در صد چرا؟اگر همچین انسانی با همچین سیستم بدنی دقیق.خود بخود وجود آمده باشد.بدون خالقی بدون برنامه نویسی دقیق برنامه نویس مثال هست که فرق آن با مخلوق را بدانیم.برنامه نویس ربات جان دهنده نیست اما برنامه نویس انسان جان دهنده هست.انسان بعد تفکر پر شدن خسته میشود اما خدا خستگی ندارد.ذهنش فشار مضاعف می آید. اما برنامه نویس اصلی نه.هر چند گویند یک روز خداوند بعد خلقت استراحت کرد. اگر زنجیره خلقت را فرض کنیم.و روح القدس که دمید و حال در مسیحیت زنجیره را در خلقت آفرینش میاورند.در انجیل یوحنا در این اتحاد هم در نظر بگیریم.در دین دیگر نوعی دیگر بیان شده و در دین دیگر نوعی دیگر اما همه آن یک خلقت را بیان میکنند.این اختلاف در بین ملل و مذاهب و عقاید برای اینست که هر کدام دارند بیان خلقت را مثال میگویند.در اسلام خداوند چون چیزی را مد نظر بگیرد بگوید موجود باش موجود میشود.اما همین موجودیت در خلقت سنگینتر هست.پس چیزی که اینقدر با وقت و کاملیت خلق شده دارای نظم بسیار زیاد هست چرا؟ چون برای آن ارزش زیادی گذاشته شده. آیا جایی که هبوط هست.قبل آنکه آدم به زمین آید.پس خداوند دانای کل به امورات بوده.که این خلقت را خلق کرده منتها طبق شرایط جایی بهتر را برای انسان خلق کرده آن ملکوت بهشت بوده. خطای انسان و وسوسه آن درخت ممنوعه میوه ممنوعه خوردنی ممنوعه هر عقیده ای آن را سقوط به زمین داده.اما قبل آن موجودات در آن زندگی میکردند.که طبق برتری جویی و کشتن هم نابود شدند.برتری جویی ذاتی با فکری فرق دارد.مثال دایناسور ها یا موجودات غول پیکر.بر هم ظلم کردند.و هم را کشتند.نمونه های ریز آن موجودات کوچک شده های آنها در طبیعت هست.پس انسان قدرت تفکرش آن هم با آن چه از سایر موجودات بیشتر هست اشرف مخلوقات شد.هر چند این نزدیکی با هر نوع حیوانی باشد اما باز هم افزان آن در انسان هست.و انسان کامل بهترین نوع خلقت به شمار آمد. ابلیس حسادت کرد و برتری جویی که این چه موجودی هست که خداوند میگوید بر آن سجده کنید.برتری جویی در برابر خداوند سقوط دهنده هست.چون امری که خدا دستور دهد همه بر انجام آن با اطمینانی که از خدا دارند همان امر و همان دستور لازم اجرا هست. چرا چون خالق هست و خالق قدرت دارد. در برابر قدرت مهربانی دارد. در برابر قدرت عدالت دارد.همه صفات درست را دارد. چه چیزی مغرور کند.اگر کسی شما را گول زد و برتری جویی یافتید آن شخص دوست دارد شما را هم سقوط دهد.تا آن جایی که خداوند به شما پاداش نیک دهد شما هم با او در پاداش بد باشید.هیچ امری شما را محصور در حلقه سقوط قرار ندهد. بلکه با تفکر حقیقت را یافتن باشید.چون حقیقت چیزیست و تصور چیزی. حقیقت اینست که شما آنچنان رهنمود کنید که دیگران چه در این زمین و ملکوت و جهان بعد از موت به شما خشم نگیرد بلکه رضایت خدا را ارجحیت دهید بر مخلوق زیرا سقوط زمینی و آسمانی را خواهان نباشید بلکه قدرت قوت معنوی شما افزان در امر درست و خیریت.باشد.اصلان شما با نگاه به خیلی چیزها اگر دقت مثل کفن تورین باشد که از داخل آن صد امر در آید به همین زمین و آسمان نگاه کنید.بدون برتری عقیده ای خلقت و آفرینش و حقیقت را در میابید.زیرا انسان از یک کفن انسان دانشمند محقق معنوی و حقیقت را دانستن. از یک امر هزار هم در میاورد. اما هم یک آن هم خود گواه اینست که خالقی در این خلقت هست که بسیار قدرت دارد.و انسان که از یک تحقیق جای میخ پیدا میکند آن هم نهفته در جایی. انسان به دنبال حقیقت ها برود کشف میکند.منتها سر اسرار زیاد هست.و رسیدن به آن مهم هست. هر چند بی اعتقادان گویند فایده اش چیست؟که اگر همان رسیدن ها نباشد آنها فتنه و خلل بزرگی در زمین میکنند. و کم کم جهان معنوی را مادی صدر در صد میکنند . و در جهان مادی صد در صد جای انسانیت ماشین میشود و ماشین انسانی هر کاری میکند. اینکه انسان باشیم.درست.اما روند ماشین سازی انسان خیلی ماهرانه انجام میشود.کم کم خدا رد میشود تمام سلسله رد میشود و بعد این سیستم سرمایه داری یا مصرف گرایی صرف تمام ارزشهای معنوی را میزند.و بعد انسان ماشینی در برابر ظلم و کشتار و بیرحمی.خوردن حق ها. حقیقت ها.حق انسانهای مظلوم جهان.بی تفاوت میشود و جهان صد در صد مادی میشود گلیم خود را فقط از کشیدن بیرون و سیستم له کن بالا برو جا میفتد.از خوردن انسانها توسط خودشان هم را منتها خوردن معنای له کردن و رفتن بالا پیدا میکند. سنگی بر سنگی دیگر استوار نمیشود. و همه چیز در دین ادیان رخنه شک میشود و رخنه شک برای سیستم خوردن داخل بدنه دین ها و داخل بدنه معنویت و بعد جهان مادی کامل تبدیل به چرخ گوشت میشود هیچگاه آدمها با هر قدرتی نمیتوانند در برابر خداوند به ایستند. منتها نمیتوانند یا تشخیص درست نمیدهند که نمیتوانند به ایستند چه معنی میدهد.پس آنیکه معنویت را بداند میداند چگونه نمیتوانند به ایستند.