حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

پازل تفکرات

یک نفر پتک زمغزی زد

گفت من عقاید زفکر خود فقط

یک دیگر تبر زفکر او زد

و یک دیگر گل زدو عقیده زد

یکی مرحم فکر شد

یکی رنج فکر

آری جهان بعد فکرهاست

جهان بر بعد فکر هاست

میز گفتمان نجوم و فلسفه غربو شرق

میز گفتمان عقاید نیامده از بطن عقاید بر هم

صحبت جهان هست صحبت حرفهای دگر

نوبرداشت از عقاید در بن شعر از برای هم

نقطه نقطه سلول های مغزی را تکان خوانی کن

شعر را  بر فکر خود چراغانی کن

ما حصل نقطه رفتن آمدن ها هست

شعر را کمی واژه نو تکانی کن

خسته از بن  بسته از نکوبیدن ها

کوبیدن جستن حقیقت ها

روی تقاطع عقاید ایستاده در بن خود

خود تکان خود تکانی زنو بر تن خود

روی سکان خواب زدگی شعر گفتن

سوت سوت های درون خود شعر گفتن

بادبادک درون پرواز از زمین

جایی در بر ترانه ای خفته شعر گفتن

زمین غم انگیز درون خود پیله بافته هست

قفس زمین جای شعر یا درون شعر خود برون زقفس کلمات گفتن

حسام الدین شفیعیان

جهان در بر شعر

ای دل اگر در پس شعر کوچه بن بست  تقاطع زافکار شده

یکی از سفسطه پر یکی از  بحران نفتو یکی گاز شده

یکی در بند عقاید نظری گفت زمین مستطیل هست چطور

یکی بر بند همو گفت زمین مربع زکجا میدانی

گفت بهر مربع زپرگار بجوی

دور خط فکر خود زاویه ای نوبساز

خانه فکر تو پرواز بلندیست اگر

بر درستی زآن خطو زپرگار بزن

نه مربع بمانو نه مستطیل نه دایره

خود جهان ساز جهان را بر دل نو بساز

زغمو دردو زرنجش کمی مرحم شو

زدرون خود پلی سازو پلی دیگر ساز

شعر را بند تقاطع مکن رد شو چون

در بلوار اندیشه کمی درختو سنبل بزار

کارگر رنج زحمت دروی حاصل دست رنج زده هست

بر دستت چسبی زدی یا در پینه آن گل زدی

شاعر چگونه بتواند بسراید غم خود در غم تو

رنج را فقر را  و تقاطع ناهمسطح طبقات را

شعر رویش فقر و دارایی نیست

شعر  رسالت هنر در بر گفتن ناسروده ها و سروده هاست

شمعی روشن کن درد مرا در شمع ریز

بسوزان تنم را پیکره شعرم را

بلندای برج ایفل مونالیزا نمیخندد

گریه خنده شاید داوینچی هم میخندد

حافظو سعدیو خیام فردوسی شاعران چه گفته اند

تفعل حافظ چه برای تو گفته یا تو برای او چه گفته ای

چاپلین هم غم داشت خنده داشت گریه داشت کات برداشت درون داشت

چاره چاپلینی عقاید او فقر و دارایی و زندگی زمانه خود

جنگ و صلح و عشق سال های کرم خورده

شاید بوفی در درون پیله آزرده

شاید ونگوگ بعد عصر خود

میز سیب زمینی ناخورده رنج خود

متد نقطه های جغرافیا طبقه هنر بر مرز جغرافیا

شعر تن خورده تن شده از شوری قلم

بن بست متینگ خواب و بیداری نهنگ

شوق درون پیله پروانه شدن میگردیم

شاید گرد جهان دور هنر میگردیم

بافتنی که برای زمستان بافت مادر برای پاییز روی بند شعر میبندیم

نقطه نقطه خط پاراگراف سطر سطر آن را پر از شعر میبندیم

شاعر-حسام الدین شفیعیان

/خود از خود بشکنو خود شکن از فکر دگری/

بنهو بارو ببندو نمنی زمنی از من بی من شو تو مرد دگری

خود بتکانو بتکونو تکانی زفکرت بدهو تو شو ای فکر چو مرز بی نشانی از نشانی که رسد بر دل دوست

چو تمنا بکنی ز خود زخود زدیگری تو دگر خود زبی خود شده ای چو درخت بی ثمری

بالو بالت به پرواز دلت آینه ای از بر عشق چو به بر بندیو بندی زخود تو ثمری

شبو شبها برفتو تو همی شو که چون روز دگری

جسم خود خاک بکن روحتو پرواز بکن هم دلو آغاز بکن همدلی آغاز چو شد تو همان عشق شوی

اگر دل ز دلی ریشه کند تو همان عشق دگری

شاعر-حسام الدین شفیعیان

/رود و دریا/

در مسیر رود بود سنگلاخ ها

رود زصخره زدو شد سیلاب ها

آرزویش به دریا رسیدن میرفت

در مسیر دریا چه بود سنگلاخ ها

رود گلالود شد از سنگ خاک گرفته

مدتی ماندو بو گرفت زسنگلاخ ها

سد او شدن تا به دریا نرسد

سد او که اندیشه دریا شدن ها

خروش او باران میگرفت

زسنگ شکستو شد همره دریاها

شاعر-حسام الدین شفیعیان

زندگی

من با قافیه ها هم وزنم

یک مصرع پر حرفم

من قافیه ی سرگردان بی حرفم

یک سبد شعر پر دردم

جایی در اخر بیت ها یا یک مثنوی پر از خار برگم

اخر خواب ها

یا اول سپیده ی صد برگم

نشسته بر تاج رنگین کمان

یا شیرازه ی ریشه ای پر دردم

کنج گنج تو یا روی طاقچه بی برگم

درخت تنومند کاغذ شده ی این برگم

سفرنامه ی تو شاید این قصه ی صد برگم

توی دفتر خاطراتت پر سکوتو بسته از دردم

حسام الدین شفیعیان